پروانه وش از شوق تو در آتشم امشب
می سوزم و با این همه سوزش خوشم امشب
در پای من افتاد مه از شوق که دانست
مهمان تو خورشید رخ مهوشم امشب
در راه حرم قافله از سوسن و سنبل
وز سرو و صنوبر علم چاوشم امشب
بزدای غبار از دل من تا بزداید
زلف پریان گرد ره از مفرشم امشب
کوبیده بسی کوه و کمر سرخوش و اینک
در پای تو افتاده ام و بی هشم امشب
یارب چه وصالی و چه رﺅیای بهشتی است
گو باز نگیرند سر از بالشم امشب
بلبل که شود ذوق زده ، لال شود ، لال
ای لاله نپرسی که چرا خامشم امشب
در چشم تو حوری است بهشتی که نوازد
با جام زرافشان و می بی غشم امشب
ما را به خدا باز گذارید ، خدا را
این است خود از خلق خدا خواهشم امشب
قمری ز پی تهنیت وصل تو خواند
بر سرو ، سرود غزل دلکشم امشب
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر شهریار- آتش شوق ، ،
برچسبها: